- ناکام شدن (طَ مَ بَ تَ)
برخلاف میل شدن. نه به دلخواه شدن. نه به کام و به وفق مراد شدن. مطابق میل و به دلخواه نشدن:
چو ایران و نیران به ما رام شد
همه کام بهرام ناکام شد.
فردوسی.
، ناکامروا شدن. کامیاب نشدن. بی نصیب ماندن. محروم افتادن:
کس همچو من از زمانه ناکام نشد
ناکام کسی چو من ز ایام نشد.
رفیق اصفهانی.
، قبول ناشدن. ردکرده شدن. (ناظم الاطباء). و نیز رجوع به ناکام شود
چو ایران و نیران به ما رام شد
همه کام بهرام ناکام شد.
فردوسی.
، ناکامروا شدن. کامیاب نشدن. بی نصیب ماندن. محروم افتادن:
کس همچو من از زمانه ناکام نشد
ناکام کسی چو من ز ایام نشد.
رفیق اصفهانی.
، قبول ناشدن. ردکرده شدن. (ناظم الاطباء). و نیز رجوع به ناکام شود
